مـــانـــیــــامـــانـــیــــا، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه سن داره

مانیای بابا افشین

> تهران - آبان 1392

تهران - پارک ملت - آبان  1392 : پائیز زیبا + مانیا ی دوست داشتنی من که از هر فرشته ای زیباتر و مهربونتر ه .. ...
25 آبان 1392

.. صبح است، اول مهر ..

امروز اول مهر 1392 و شروع سال جدید تحصیلی هستش ؛ مانیای عزیز من هم، امروز به کلاس دوم دبستان میره و یکسال بزرگتر و خانومتر از سال قبل، می خواد که چیزهای جدید و جالب در مدرسه یاد بگیره .. من هم امروز صبح ساعت 7:30 همراه مانیا به مدرسه اش رفتم و همکلاسی ها و کادر مدرسه رو از نزدیک دیدم ظهر هم ساعت 12:30 دوباره میرم دنبال مانیا جون گلم تا بیارمش خونه آخه امروز بابا افشین مانیا، مرخصی نصف ر و ز گرفته تا شروع کلاس دوم رو همراه دختر یکی یه دونه اش باشه .. دوستت دارم عزیز دلم و برات آرزوی تندرستی، شادی و موفقیت در درسها و مدرسه دارم ...
3 مهر 1392

X جیگر من، مریض شده X

امروز 8 اسفند 91 هستش و مانیا جونم متاسفانه 5 روزه که آنفلونزا گرفته و سرما خورده !!! الان یه کمی بهتر شده البته و در تمام این روزها مدرسه هم رفته، دختر گلم ... تازه؛ دیکته اش هم بیست شده با این که حالش اصلا خوب نبوده، این خانوم خوشگله ..!!!   میخوام بگم: مانیا جونم، کاش هیچ وقت مریض نشی و همه مریضی ها و ناخوشی هات مال من باشه و همیشه همیشه، من بجای تو مریض بشم و تو سلامت و خوشحال و سرحال بمونی، گـُـلـم   می بوسمت و عاشقتم، با تمام وجود   "بابا افشین ِغصه دار از مریضی تو" ...
8 اسفند 1391

حرف اول .. از بابا افشین

مانیا جون، عشق بابا افشینه بی نهایت دوستت دارم؛ دختر گل و یکی یدونه من   امروز چهارشنبه 20 دی 91 روزیه که مانیا جون برای تمام همکلاسی هاش شیرینی برده مدرسه، چون دیروز تمام حروف اسم "م ا ن ی ا" رو یاد گرفتن ! الهی قربون اسمت بشم که مثل خودت " ناز " و " دوست داشتنیه "   بـوس س س گـُـنـده بـابـا افـشـیـن ...
20 دی 1391
1